ظلم خلقت

Copyright 2014 Javad Taheri. All Rights Reserved.




انتقال وبلاگ

سلام به همه عزیزان

از این به بعد توی وبلاگ زیر مطلب می نویسم. لطفا از اونجا منو دنبال کنید با تشکر

drjackool.blogfa.com






احساس من (شب غم)

Copyright 2014 Javad Taheri. All Rights Reserved.




دلخوشی

چی بگم از دست تو ای روزگار
ای که در ناپایداری، پایدار
دیگه دستت رو بزار تو دست من
به تو چی میرسه از شکست من

ازم آرامُ بگیر، راحت دنیامُ بگیر
از لبم جامُ بگیر و دلخوشیهامُ بگیر

اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر، اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر

اگه گنجی سر رام، جلوی رامُ بگیر
اگه دنیا، همه کامه، همه دنیامُ بگیر
اگه دنیا، همه کامه، همه دنیام بگیر و دلخوشیهام بگیر

اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر، اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر

ای فلک بر سر من یه دنیا منت بگذار برای عاشق شدنم بازم یه فرصت بگذار
تو دیار بی کسی درنمیاد باز نفسم من گذشتم از خودم برای اون دلواپسم

ازم آرام بگیر، راحت دنیام بگیر
از لبم جام بگیر و دلخوشیهام بگیر

اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر، اما احساسی که من بهش دارم ازم نگیر

«جهانبخش پازوکی»







خیلی دور..

وقتی که بچه بودم، خیلی کوچیک بودم، نَه نِه بزرگم برام این شعرو میخوند:

قور..قور..قورباغهَ

آتولده کوچه باغهَ

کوچه باغه اُوت، توده

ایکه خوروز، الشتهِ

بیره قانا بولاشدهِ

یاغ گترین یاغلیگ

دسمال گترین باقلیگ

دسمال دووَ بویوندا

دووَ کاشان یولندا

...

خدا رحمتش کنه





دعا

خدایا، منو ببر جایی که توش دلتنگی نباشه...



زندگینامه رحمان شکوفه پور

نگاهی به زندگی رحمان شکوفه پور

در دامنه الوند (همدان ) چشم به دنیا گشود . از همان اوان کودکی در خانواده با اشعار حافظ و سعدی آشنا و مانوس شد و در حقیقت شبی نبود که به خواست مادر تفعلی از دیوان خواجه شیراز زده نشود.

پدر مردی ارتشی و مادر زنی بود با دنیائی از احساس و عاطفه های خاص خویش وبا اینکه حتی کلمه ای خواندن ونوشتن نمیدانست بعد ها خود نیز اشعاری سرود که در جای خود نشان دهنده این ذوق خدا دادی و احساس پاک و سرشار از عشق به خانواده بود

برادر بزرگترش اصغر نیز در میان ادب دوستان و شعرای معاصر جا و مکان خاصی پیدا کرده بود و غزلیاتی که می سرود بی اختیار در دل هر شنونده علاقمندی می نشست و تنها او بود که سرمایه را در اختیار رحمــان گذاشت و از هیچ کوششی برای تشویق و ترغیب برادر کوچکترش دریغ نکرد. رحمان از او همیشه چنین یاد میکند

- در واقع من از برادرم اصغر الف بای شعر را یاد گرفتم و با او بود که با وزن و قافیه برای اولین بار آشنایی پیدا کردم . وقتی میدیدم که چگونه برای سرودن غزلی مورد تشویق بزرگتر ها و با سواد های شهرمان قرار میگیرد در پوست خودم نمی گنجیدم البته از شما چه پنهان کــــــــــه کمی هم به او و موقعیتی که داشت حسادت میکردم و میخواستم کــه منهم یاد بگیرم آنچه را که او بلد بود

و اما برادر دیگرش احمد در رشته دیگری از هنر در همدان صاحب نام بود و هنگامی که کار تازه ای از تأتر درهمدان به روی صحنه میرفت بی اختیار نام احمد در صدر قرار داشت و به جهت خصوصیات انسانی بالا و شخصیت مهربان وصبور خویش مورد علاقه و احترام خاص مردم این خطه هنر پرور بود و در سایر اوقات آزاد خویش در نشست های ادبی رسمی و غیر رسمی و محافل دوستانه شعرخوانی تنها او بود که در نهایت زیبایی و با تســــلط کافی و رعایت تمام جوانب لازم در بیان مقصود، اشعار دوستان شـــاعر را میخواند. در باره اصغر و احمد و فرزندانش که هر کدام امروزه دستی توانا در هنر ایران عزیزمان دارند در جای دیگر سخن خواهیم گفت.

مانوس بودن با اشعار حافظ و رشد در کنار مادری شیفته شــــــــعر و برادرانی چون اینان او را نیز به ســــــــــــوی ادبیات شعری گذشته و معاصر کشید تا جاییکه خود نیز سرودن را آغاز کرد صدا نیز در این خانواده به قولی ارثی بود چنانکه رحمان از همان دوران جوانی که با شـــــــــعر آشنا شد همزمان با موسیــــقی نیز انس و الفتی تنگاتنگ پیدا کرد و هر روز این علاقه و همبستگی در وجود او بیشتر و بیشتر شد تا جاییـکه محفل دوستانه و نیمه رسمی نبود که او به خواست دیگران نخواند و همین خواندن ها او را با موسیقی و رموزآن آشــــنا کرد. درست در همین سالها بود که خانواده به تهران مهاجرت کردند و او با محیطی باز تر و امکاناتی بیشتر روبرو شد واز نزدیک با دنیای هنر موســیقی ارتباط پیدا کرد. در آنزمان هر سـاله در دبیرستان های تهران و شهرستان ها بین محصلین مســـابقات هنری مختلف یرگذار میشد و این افراد به ترتیب در سطح نواحی و استان، تحت نظر استادان فن مورد آزمایش قرار میگرفتند تا برای مسابقات کشــــــوری به اردوی رامسر معرفی شوند او به مدت چهار سال در ترانه و آواز ایرانی در ناحیه و استان مقام کسب کرد و بار ها برای دبیرســـتان های تهران برنامه های موسیقی وتأتر گذاشت کــــــــــه تمام هنرمندان این برنامه ها از بین دانش آموزان دبیرستان های تهران انتخاب میشدند. او همیشه تشنه یاد گرفتن بود وآشنایی با هنرمنــــد ودوستی یکدل و یک زبان مثل تقی بهلولی که بعد ها با خواهر کوچک رحمان ازدواج کرد باعث شد که به فراگیری خط و نقاشی نیز بپردازد : رحمان میگوید

- اگربه طور جدی نقاشی را دنبال کرده بودم با وجود کسی مثل تقی شاید امروزه در آن رشته از هنر موفق تر از ســرودن بودم ، واقعا تقی با رنگ و قلم محشر میکرد.

عضویت در کاخ جنوبی جوانان تهران نیز کمک شایانی بود در رشد و آشنایی بهتر با کسانی که هر کدام امروزه در سینما و موسیقی کشور و خارج کشور صاحب نام و مورد احترام هستند شد مخصوصا راهنمایی ها و تجاربی که از هنرمند بزرگ و گرامی کشورمان آقای میلاد کیایی کسب کـــرد در این راستا هیچگاه برایش فراموش شدنی نیست و نخواهد بود و در همانجا بود که توانست آهنگسازی و ترانه سازی را نیز تجربه کرده و در برنامه های رسمی کاخ های جوانان که با حضورمیهمانان هنرمند کشور برگذار میشد آنها را بطور زنده اجراء کند. رفته رفته با محیط یبرون و حرفه ای هم آشــــنا شد و دیری نپایید که شروع به ساختن ترانه کرد. خود میگوید:

- آشنایی با هنرمند خوبی مثل آقای سعید مهناویان راه گشــــــــای من به دنیای حرفه ای موسیقی بود و در ادامه آن هیچگاه راهنمایی ها و کمک های استادانی مثل آقای عارف ابراهیم پور ، اسـتاد پرویز اتابکی را از یاد نحواهم برداو کم ساخت ولی آنچه که از او خوانده شد هر کـدام به نوبه خود مورد توجه دست اندر کاران مسیقی و مردم قرار گرفتند و بنا به گفته خود او علت کم ساختن تنها شــــفارشی بودن کار ها و موضوعات ترانه ها از طرف آهنگســـازان و خوانندگان آنزمان بود که گاهی به ترانه ســـــاز اعمال میشد و این با هدفی که وی از اینکار داشت همخوان نبود. بهتر است که به نظر دیگری از خودش در این باره نگاهی بیاندازیم

- به کار های آقای ایرج جنتی عطایی علاقه زیادی داشتم مخصوصآ آنها که با مرحوم واروزان همکاری داشت ، همیشه دلم میخواست پا در جای پای کسی مثل ایرج جنتی عطایی بگذارم یا حد اقل روزی مانند او دین خودم را در این رشته از هنر به مردم ادا کنم ، او تنها یک ترانه ساز نبود و نیست بلکه یک قهرمان هم هست که در حرفه خویش شهامت داشت و به عکس بسیاری از هنرمندان آنزمان به کیفیت بیش از بازار اهمیت میداد و با ارزش ها سر و کار داشت به عبارتی دیگر تنها به جیب فکر نمیکرد به همین علت هم هر چه ساخت ماندنی بود هست . اما نتوانستم آنگونه که او بود باشم . ایکاش که آگاهی این زمان خویش را آنزمان داشتم تا حالا از ساختن یکی دو تا کار های سابقم اینگونه پشیمان نباشم . نکته جالب دیگری که دلم میخواهد به آن اشاره ای داشته باشم پرسشی است که اغلب دوستان یا فامیل از من داشته اند و آن در مورد خواندن خود من به صورت حرفه ای بود و هست ، باید بگویم که در اصل همین خواندن یا به قول دوستان صدای خوش وسیله آشنایی من با دنیای ترانه سازی حرفه ای شد اما تنها چیزی که به صورت حرفه ای از آن استفاده ای نکردم یا در حقیقت خیلی دیر به فکر اینکار افتادم همین خواندن بود و باز هم به قول همین دوستان کنجکاو چیز عجیبی بود با وجودیکه من خود وسیله ای بودم برای مشهور شدن چند خواننده با اینحال چرا از این وسیله برای خود استفاده نکردم در حالیکه خواندن در آنزمان به مراتب بیشتر مورد توجه بود صرف نظر از درآمدی که نسبت به ترانه سازی داشت

در آن سالها که به اتفاق آقای عارف و منوچهر سلحشور در استودیو باربد دفتر کاری دائر کرده بودند بنا به خواست و اصرار این دوستان مخصوصا دوستی فرزانه و شیفته هنر به نام کامکار آهنگی از ساخته های آقای قاسم رئیس نزاد را که بر روی ترانه ای از خود رحمان به نام( پرستو) نوشته شده بود اجراء کرد که در آن به جز آهنگساز هنرمندانی چون آقای فرهاد بشارتی نوازنده خوب قانون و آقای حسین دروکی نوازنده ضرب نیز همکاری داشتند . اما از آنجا که هیچگاه به خواندن حرفه ای به صورت جدی فکر نمیکرداین ترانه تنها میان دوستان نزدیک او شنیده شد و در اصل هدیه ای بود که رحمان به دوستش کامکار عرضه کرده بود . بعد ها پس از درگذشت کامکار این ترانه علنی شد و توانست جای خودرا در میان دوستان بیشتری باز نماید اما هر گز به طور جدی به بازار عرضه نشد .در آن هنگام آشنائی با انسان بزرگ و دریا دل و هنرمندی خوشنام و موفق چون آقای جهانبخش پازوکی یکی از وقایعی بود که در زندگی هنری رحمان روی داد و این بار نیز بنا به تشویق و ترغیب این استاد بزرگ یکی از ساخته های او را به نام پیام با همکاری آقای حسن شماعی زاده اجراء کرد که در رادیو نیز بار ها پخش شد .

رکود کار در آن سالها باعث شد که او بیشتر به نوشتن داستان و سرودن اشعار خویش بپردازد تا در فرصت مناسب آنها را به صورت کتاب به دوستداران ادبیات عرضه کند که در تمام دوران جنگ موقعیت و فرصت اینکار هر گز به دست نیامد و در این میان نیز به عنوان گرافیست با چند نشریه همکاری میکرد، پس از پایان جنگ او نیز راه دیار غربت را پیش گرفت و در کشور دانمارک ساکن شد . با وجود دوری از لس آنجلس که محیط اصلی فعالیت های موسیقی و هنری ایرانیان خارج از کشــــــــــور بود به پشتوانه چند کار موفق قبلی توانست دوباره اینبار با دیدی تازه تر و تجاربی بیشتر باز هم بسازد و برای اجراء آماده کند . اولین حاصل غربت نشینی کاری بود به نام ( باران ) که امید خواننده خوش صدا با این ترانه توانست محبوبیت خاصی در میان مردم به دست بیاورد

. باران همان کاری را کرد که ترانه ( مست _ اونا که تو زندگیشون قصه های خوب شنیدن ) سالها قبل وقتی با صدای گرم معین اجراء شد از خود نشان داد . او اینبار با دیدی باز تر و افکاری تازه تر میساخت آنچنانکه دوستان هنرمند جوان نیز خواستار اجرای ترانه هایش شدند

( نقش ) و ( روزگار) را برای پویا ساخت ، ( زن ) و ( قبله ) و ( سفر) را برای آریس ، ( خونه ) را برای شهیاد ، ( آلبوم عکس ) را برای نیما ، و کارهای دیگری برای فرشته ، مرسده ، فروهر، رامین ، میثاق ، فرید ، مریم ، تورج ، جمشید ، ستار و بسیاری دیگر از هنر مندان مشهور ایرانی . درطول این ایام داستانها و نوشته های خودرا در نشریه هنری فرهنگی فارسی زبان ( هارمونیکا ) به چاپ میرساند ... اما کار نیمه تمام چاپ کتابش همیشه فکر او را به خود مشغول کرده بود که خوشبختانه سر انجام به اینکار نیز اقدام کرد و یکی از انتشارات بزرگ و معتبر نشرکتاب ( موسسه انتشارات حمیدا ) تمایل خودرا نسبت به چاپ این مجموعه به نام ( دختر مهتاب ) که در ضمن نام سایت اختصاصی شاعر نیز میباشد اعلام داشت که این مجموعه در دو جلد تا قبل از نوروز سال 86 در دسترس عموم قرار خواهد گرفت . وی بعد از چاپ این کتاب ( مجموعه اشعار ) در نظر دارد که به ترتیب مجموعه های داستان و نیز ترانه هایش را هم روانه بازار کند و در انتهای کلام خود چنین میگوید .

- اکثر دوستان من از جمله امید عزیز و آریس عزیزم به من لقب عاشقانه ساز را داده بودند ولی چیز عجیبی است چون منی که به نظر آنان عاشقانه ساز خوبی بودم جای خالی عشق را همیشه در دلم احساس میکردم . شاید همین علتی بود برای بهتر گفتن از عشق ، آنچنانکه همیشه برای تشنه، رسیدن به چشمه ای زلال در صدر آرزو های اوست و توصیف حتی قطره ای آب زلال آن شنیدنی تر و دلنشین تر.




زیبایی

زیبایی یکی از مفاهیم فلسفی و مفهومی پیچیده و انتزاعی است.

زیبایی میتواند یکی از خصوصیات فرد، حیوان، مکان، شی، یا ایده باشد که یک تجربه ادراکی از لذت و یا رضایت را در دیگران ایجاد مینماید.

ماهیت زیبایی یکی از پایدارترین و بحث انگیز موضوعات در فلسفه غرب است و بهمراه ماهیت هنر یکی از دو موضوع اساسی در زیبایی شناسی فلسفی میباشد. زیبایی به طور سنتی جزو ارزشهای نهایی از جمله خوبی، حقیقت و عدالت شمرده شده است.

ویل دورانت عقیده دارد زیبایی زاده میل است. یکی از نشانه‌های برجسته اینکه زیبایی زاده میل است این است که شی مطلوب پس از آنکه به دست آمد زیبایی خود را از دست می‌دهد. آن‌چه می‌خواهیم برای خوبی آن نیست، بلکه برای آن خوب است که آن را می‌خواهیم.
آبی بودن آسمان برای خوشایندی ما نیست، بلکه چشمان ما به تدریج با آسمان آبی خو گرفته آن را خوشایند یافته‌اند. لذت طبیعی هر شکل و رنگی به نسبت تکرار آن در سر گذشت انسان است.
زن نیز برای آن منبع و دستور زیبایی شناخته شد که عشق مرد به زن قوی تر از عشق زن به مرد است اگر چه مدتش کوتاه تر است.

جرج سانتایانا عقیده دارد زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافته‌است (زیبایی وعده لذت است).

منبع: ویکی پدیا





احساس من... (محبت)

Copyright 2014 Javad Taheri. All Rights Reserved.




احساس من... (تنهایی)


Copyright 2014 Javad Taheri. All Rights Reserved.



گزارش تخلف
بعدی